گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری. . .
گفتم:اگه نکشم میمیرم. . .
گفت:اگه بکشی با درد میمیری. . .
گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم. . .
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره. . .
گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟. . .
یه کم نگاهم کرد و گفت:بکش. . .
گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری. . .
گفتم:اگه نکشم میمیرم. . .
گفت:اگه بکشی با درد میمیری. . .
گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم. . .
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره. . .
گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟. . .
یه کم نگاهم کرد و گفت:بکش. . .
پدر با خود نجوا کرد: خدایا مزرعهام تشنه و ترک خورده است، باران بفرست.
مادر زیر لب گفت: خدایا سقف خانهام چکه میکند، خودت ما را از باد و باران حفظ کن.
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
ادامه داستان در ادامه مطلب
تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ:
کتی: اون دشمن رو تیر بارون کن
نه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش؛ نمیخوام
سارا: اون پسره رو بمبارون کن
نه شبیه رضا هس نمیتونم بکشمش
مهسا تفنگ ها رو پر کن
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم
نیلو خشاب ها رو بیار
أه یه سوسک داره رو خشابا راه میره
شبنم اون پسره رو بکش
وای نه نمیتونم خون ببینم
سوسن هفتیرا رو پر کن
اه دیدین جی شد ناخنم شکست !